Skip Navigation Links
Skip Navigation Links
Skip Navigation Links



 

   
   

 مسيحيت در دوران ظهور   

 
 

 

داستان مسيحيت چگونه پايان مي‌يابد؟ نخستين مسيحيان معتقد بودند كه داستان مسيحيت به سرعت، با اتمام قريب‌الوقوع تاريخ جهان و استقرار آشكار ملكوت خداوند بر زمين كه عيسي آغاز كرده است خاتمه مي‌يابد. اما اكنون كه نزديك دو هزار سال از آن گذشته است، مسيحياني كه انتظار وقوع اين پايان مهم را در آينده‌ي نزديك دارند، چندان زياد نيستند. اين درست است كه برخي از مردم، معتقدند كه ما اكنون واقعاً در «آخرالزمان» زندگي مي‌كنيم. اما اينها حتي در ميان گروه پنجاهه‌گرايان كه به سرعت رو به رشد‌اند يك اقليت‌اند. اما باز مسيحياني مانند كاتوليك‌ها، انگليسي‌ها و لوتري‌ها كه به كليساهاي اعتقادي تعلق دارند، مدام در مراسم عبادي اعتراف مي‌كنند كه روزي عيسي «باشكوه دوباره خواهد آمد.» بيشتر مسيحيان (همراه با يهوديان و مسلمانان) معتقدند كه تاريخ بشري نه بي‌نهايت است و نه ادواري ـ چنانكه برخي از اديان ديگر تعليم مي‌دهند ـ بلكه به سوي جهتي معين، مانند تير در مسير پرتاب حركت مي‌كند. تاريخ هدفي دارد و سرانجام پايان مي‌يابد. اما چگونه و در چه زماني اين نقطه‌ي اوج فرامي‌رسد؟ اين پرسش كه مربوط به چيزي است كه الاهي‌دانان آن را «آخرت‌شناسي» (يعني تعاليم پيشامدهاي فرجامين) مي‌نامند، چيزي نيست كه مسيحيان درباره‌ي آن توافق زيادي داشته باشند.

«آمدن دوباره» مسيح براي نخستين پيروان او به هر معنا كه بوده، امروزه بسياري از مسيحيان پيش‌بيني مي‌كنند كه در طريقه‌اي كه عيسي اكنون در جهان حضور دارد، تحول چشميگري رخ نمي‌دهد. به نظر اين مسيحيان، ملكوت خدا كه عيسي اعلام كرد، هم‌اكنون عملي و قابل بهره‌برداري است، هر چند مخفي است. اين ملكوت در اينجا و اكنون در دسترس همه‌ي كساني است كه با چشم ايمان مي‌توانند آن را در ميان گناهان و مصائب تاريخ تشخيص دهند. درك آن نياز به تحول دروني، يعني طريقه‌ي جديدي براي ديدن و عمل كردن، دارد؛ اما با اين حال واقعيتي است براي كساني كه آنان را بپذيرند و قلب خود را به روي آن بگشايند.

گروه ديگري از مسيحيان معتقدند كه هر چند مؤمنان مي‌توانند پيشاپيش نشانه‌هايي از ملكوت خدا را اينجا در روي زمين درك كنند، اما انسان، سعادت و خوشبختي كامل آن را تنها پس از مرگ خواهد چشيد.

در اين گونه از اعتقاد هر چند مسيح روزي باز خواهد گشت تا جهان را به ملكوت تبديل كند، اما اين مي‌تواند زماني طولاني پس از اين باشد و در همين ضمن كساني كه با ايمان مرده‌اند از نعمت‌هاي ملكوب در بهشت، جايي كه محبت خدا به نحو اعلي حاكم است، بهره خواهند برد.

در سراسر تاريخ مسيحيت، اقليت كوچك اما گاهي پرسروصدا از مسيحيان نيز بوده‌اند كه اعتقاد داشته‌اند مي‌توانند علامت و نشانه‌هايي از آخرالزمان را در حوادث معاصر بيابند. اينان مصرانه تأكيد كرده‌اند كه يقيناً پايان كار نزديك است. آنها «ميلنياليست‌ها» [= هزاره‌گراها] خوانده مي‌شود كه از كلمه‌ي لاتين به معناي يك «هزار سال» گرفته شده و اشاره به طول مدت نمادين ملكوت خداست كه در كتاب مكاشفه‌ي عهد جديد ذكر شده است.

آنها معمولاً هشدار مي‌دهند كه چون انتهاي جهان بسيار نزديك است، براي هر كس بسيار ضروري است كه توبه كند و خود را اكنون براي داوري خدا كه همراه آن است مهيا سازد.

در جناح مخالف مسيحياني نيز وجود دارند كه ديدگاه بسيار وسيعي درباره‌ي تاريخ بشري دارند. آنان با اين استدلال كه محدوديت‌هاي زماني انساني، خدا را محدود نمي‌كند، اظهار مي‌دارند كه ما به پايان راه نزديك نيستيم؛ بلكه تنها در آغاز يك روند تكاملي گسترده‌ايم كه هر چند ميلياردها سال در جريان بوده، اما نمي‌تواند ميليون‌ها يا ميلياردها سال ديگر ادامه يابد.

برخي از شارحان اين ديدگاه معتقدند كه همه‌ي جهان، كه زندگي انسان در آن نقش اصلي را دارد، سرانجام الاهي مي‌گردد يا حداقل به طور كامل در زندگي خود خدا جذب مي‌شود. الاهيدان و ديرينه‌شناس كاتوليك فرانسوي قرن بيستم، پيتر تيار دوشاردن اين ديدگاه آخرت‌شناسانه را با تعابير شاعرانه توصيف مي‌كند و عيسي را كشف مقدماتي «مسيحي شدن» نهايي كه همه‌ي زندگي‌ها و مواد به سوي آن درحركتند، توصيف مي‌كند. برخي از خوانندگان معتقدند كه طرح تيار بيش از اكثر ديدگاه‌هاي هزاره‌اي، با آگاهي علمي كه در اين عصر در دسترس است و با گستردگي اين جهان همخواني دارد. ديگران فكر مي‌كنند انديشه‌هاي او بيشتر شاعرانه است تا عالمانه، اما باز تيار و ديگراني كه مانند اويند، به برخي از مسيحيان كمك كرده‌اند تا در جنبه‌ي آخرت‌شناسي دينشان در پرتو فيزيك، زمين‌شناسي و ستاره‌شناسي معاصر بازانديشي كنند.

هر يك از اين ديدگاه‌ها درباره‌ي پايان جهان و نيز ديدگاه‌هاي ديگر را در ميان مسيحيان امروزي مي‌توان يافت. احتمالاً اكثر مسيحيان به تركيبي از اينها اعتقاد دارند و بسياري اساساً بسيار كم درباره‌ي اين موضوع مي‌انديشند. با اين همه هنوز بعد آخرت‌شناسي مسيحيت و اين اعتقاد كه تاريخ به سوي جايي حركت مي‌كند يك ديدگاه مهم است. ميليون‌ها نفر از مردم فقير و مستضعف با اين اعتقاد دل‌گرمند كه رنج و بدبختي آنان بي‌پايان نيست و مشيت الهي يا قضا و قدر آن را وضع نكرده است. بلكه خدا از تلاش آنان براي تحقق حكومت عدلي كه پيام انجيل اعلام مي‌كند، حمايت مي‌كند. كساني كه در فقدان دوستان يا اعضاي خانواده‌ي خود سوگوارند، يا كساني كه درباره‌ي فاني بودن خود مي‌انديشند، با اين اعتقاد تسلي مي‌يابند كه خدا در مرگ و رستاخيز عيسي مسيح، در ملكوت، درهاي زندگي را به روي همه‌ي مردم گشوده است. كساني كه زندگي را پوچ و بي‌معنا مي‌بينند مي‌توانند منتظر زماني باشند كه به تعبير پولس قديس، ما ديگر «از پشت شيشه به صورت مبهم و تار نمي‌بينيم، بلكه رو در رو مي‌بينيم.»

با اين همه، هيچ چيز بيش از تلاش براي بيان يا توضيح چشم‌انداز رفيعي از آنچه خدا براي انسان‌ها در نظر گرفته، زبان انسان را به تقلا وانمي‌دارند و آن را مورد آزمايش قرار نمي‌دهد. واقعيت حكومت‌ نهايي خدا بدون شك مهم‌ترين اعتقاد مسيحيان است و در عين حال بيانش از همه سخت‌تر است. اين نقطه‌اي است كه در آن طبيعي‌ترين راه، توسل به زبان شعر به نظر مي‌رسد. احتمالاً بزرگ‌ترين شاعر مسيحي تمام دوران، دانته بهتر از هر كس ديگر اين را بيان كرده است. او در اثر كلاسيك كمدي الهي درباره‌ي صعود تدريجي خود از دوزخ از طريق برزخ به سوي بهشت سخن مي‌گويد. او مي‌گويد كه به بالاترين مرتبه‌ي بهشت نزديك مي‌شود و صدايي به گوشش مي‌رسد كه قبلاً هرگز نشنيده است. او توقف مي‌كند تا بشنود و مي‌نويسد، آن «مانند صداي خنده‌ي جهان» احساس مي‌شد. صداي خنده در بهشت؟ اين شور و شعف براي چيست؟ آيا از اين رو نمي‌تواند باشد كه خدا از اين جهت مي‌خندد كه مي‌داند چگونه همه‌ي اينها در پايان خاموش مي‌شوند و سرانجام تمام جهان نيز اين را مي‌فهمد؟ شايد اينگونه باشد حتي در روي زمين خنده مي‌تواند يك هديه از رحمت ايزدي، يعني آخرين سنگر لطيف روح انساني در برابر احساس نااميدي باشد. دلقكان نيز مانند پيامبران ممكن است فرستاده‌ي خدا باشند. اگر به درستي فهميده شود، روحيه‌ي شاد بهتر از غمگين است. دانته مي‌داند كه خنده‌ي واقعي بسيار به ايمان نزديك است. خنده به مردم اجازه مي‌دهد تا امور عملي و تجربي صرف را كنار بگذارند و نظري گذرا به آنچه ممكن است باشد يا حتي سرانجام خواهد بود بيندازند.

مسيح زنده، اول و آخر مسيحيت است؛ نقطه‌اي كه خنده جهان، كه اغلب با شيون و گريه متوقف مي‌شود بدون اشتباه و سوءتفاهم قابل شنيدن مي‌شود. ممكن است گاهي ضعيف شود، اما كسي كه يك بار آن را هر چند به صورت مبهم شنيده باشد مي‌داند كه آن هست و هميشه خواهد بود.