ترديدى نيست كه از نظر جامعه اسلامى، كليه مفاهيم
و معتقدات اصيل اسلامى ريشه در كلام الهى دارد و
عقيده به ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) نيز كه يكى
از معتقدات اصيل اسلامى است، صورت كلّى و مايه
اساسى آن در كتاب خدا «قرآن كريم» تجلّى يافته و
اين كتاب بزرگ آسمانى در اين زمينه نيز مانند
زمينه هاى ديگر يك، بحث كلّى و اُصولى مطرح نموده
و فرا رسيدن آن روز فرخنده و مبارك را به تمام
پيروان اسلام بشارت داده است.
در
اين زمينه، آيات متعددى در قرآن كريم وارد شده است
كه پيشوايان دينى آنها را به وجود مقدّس مهدى(عليه
السلام) و ظهور مبارك آن حضرت تفسير و تأويل
كرده اند. ما براى مزيد اطّلاع و اثبات مدّعاى خود
آنها را در اينجا مى آوريم.
اينك آياتى كه به وجود مقدس مهدى(عليه السلام)
تفسير و يا تأويل شده است:
1
ـ سوره بقره
آيه اوّل:
(هُدىً لِلْمُتَّقينَ * اَلَّذينَ يُؤْمِنُونَ
بِالْغَيْبِ)( [1] )
«(قرآن) هدايت است براى پرهيزكاران، آنان كه به
غيب ايمان مى آورند».
جابر بن عبدالله انصارى ضمن نقل حديث مفصلى گويد:
جندل بن جنادة بن جبير يهودى نزد رسول خدا(صلى
الله عليه وآله وسلم) آمد ]و پس از دريافت پاسخ
سؤالى كه مطرح نمود، اسلام آورد[ آنگاه در باره
اوصياى رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)از آن
حضرت پرسش نمود. پيامبر خدا در جواب او نام يكايك
آنان را بر شمرد تا اين كه فرمود:
«. . . پس از او ]يعنى بعد از امام حسن عسكرى(عليه
السلام) [فرزندش محمّد است كه مهدى، قائم و حجّت
خوانده مى شود. او از ديده ها پنهان مى شود و سپس
ظاهر مى گردد، و هنگامى كه ظهور كند زمين را پر از
عدل و داد خواهد نمود همان گونه كه پر از ظلم و
ستم شده است».
سپس فرمود:
«خوشا به حال آنان كه در زمان غيبت او صبر مى كنند
و خوشا به حال كسانى كه در محبّت آنها ثابت قدم
مى مانند; آنها همان اهل تقوا هستند كه خداوند در
كتاب خود توصيفشان نموده و فرموده است:
(هُدىً لِلْمُتَّقينَ * الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ
بِالْغَيْبِ)( [2] )( [3] )
امام صادق(عليه السلام) نيز در تفسير اين آيه
فرموده است:
« متّقين، شيعيان علىّ بن ابى طالب(عليه السلام)
هستند، و غيب، حجت غايب است».( [4] )
در
حديث ديگرى در همي رابطه آمده است كه فرمود:
« «اَلَّذين يُؤمِنونَ بِالْغَيْب»، در حق كسانى
است كه به قيام حضرت قائم(عليه السلام)ايمان
بياورند و آن را حق بدانند».( [5] )
آنچه از اين أحاديث استفاده مى شود اين است كه:
«مقصود از متقين، همان مؤمنان به حضرت مهدى(عليه
السلام)مى باشند و غيب خود آن حضرت است. چرا كه
غيب چيزى است كه از حواس پنجگانه پنهان باشد و
همان گونه كه خداوند و جهان آخرت غيب محسوب مى شود
ـ بدين دليل كه با حواس پنجگانه درك نمى شود ـ
حضرت مهدى(عليه السلام) نيز غيب است. چرا كه آن
حضرت در زمان غيبت با رؤيتى عمومى كه به واسطه آن
شناخته شود، ديده نمى شود. ]يعنى يا كسى ايشان را
نمى بيند و يا اگر هم ]او را به بيند [نمى شناسد،
و فقط عدّه اى محدود به زيارت ايشان مشرّف
مى شوند[».( [6] )
آيه دوّم:
(وَإذ ابتلى إبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِمات
فَأَتَمَّهُنُّ).( [7] )
«هنگامى كه حضرت ابراهيم را پروردگارش به وسيله
كلماتى آزمود، پس آنها را به انجام رسانيد».
مفضّل بن عمر در تفسير اين آيه مباركه گويد:
درباره اين آيه مباركه «وَ إِذِ ابتلى إبْراهيمَ
رَبُّهُ بِكَلِمات . . .»، از امام صادق(عليه
السلام)پرسش نمودم، حضرت فرمود:
«اين همان كلماتى است كه حضرت آدم(عليه السلام) از
پروردگار خود دريافت نمود. پس توسّط آن كلمات به
پيشگاه پروردگار توبه نمود و خداوند توبه اش را
پذيرفت.
و
جريان توبه چنين بود كه حضرت آدم (عليه السلام)
عرض كرد:
«يا رَبِّ أَسْألُكَ بحقِّ محمّد و عليٍّ و
فاطِمَةَ وَ اْلَحَسَنِ وَ الْحُسَيْن إلاّ تُبْتَ
عَلَيَّ»
]اى خداى من ! از تو مى خواهم كه به واسطه محمّد و
على و فاطمه و حسن و حسين(عليهم السلام) توبه مرا
بپذيرى! پس خداوند توبه او را پذيرفت كه او بسيار
توبه پذير و مهربان است[».
گفتم:اى فرزند رسول خدا! مقصود از «فَأتَمَهُّنَّ»
در اين آيه چيست؟
فرمود:
«مقصود اين است كه: خداوند آنها را تا قائم
مهدى(عليه السلام) به اتمام رسانيد و دوازده
امام(عليهم السلام) را كه 9 تن آنان از فرزندان
حسين(عليه السلام) مى باشند، براى او بيان
فرمود».( [8] )
در
توضيح اين حديث شريف بايد به اين نكته توجّه داشت
كه:
«. . . ابتلاء به معنى امتحان و اختيار است و
معناى حديث اين است كه خداوند متعال، پيامبر خليل
خود حضرت ابراهيم(عليه السلام) را آزمايش نمود و
او را با اسامى مبارك رسول الله(صلى الله عليه
وآله وسلم) و ائمّه اثنى عشر(عليهم السلام) امتحان
فرمود. و امّا اين كه حقيقت آزمون چه بوده است؟
آيه كريمه در مورد آن سخنى نگفته; وليكن احاديث
شريفه آن را روشن نموده اند، و در آنها چنين آمده
است كه، آن امتحان، خضوع در برابر افضليّت و برترى
آنان، يعنى برترى رسول خدا(صلى الله عليه وآله
وسلم) و أهل بيت او(عليهم السلام) و اعتقاد به
متابعت (حضرت ابراهيم(عليه السلام)) از ايشان بوده
است».( [9] )
آيه سوم:
(وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَىْء مِنَ الْخَوْفِ وَ
الْجُوْعِ وَ نَقْص مِنَ الأَمْوالِ والأَنْفُسِ
وَالَّثمَراتِ وَ بَشِّرِ الصّابِرينَ).( [10] )
«ما شما را به چيزى از قبيل ترس و گرسنگى و كاهشى
در اموال و جانها و محصولات مى آزماييم، و مژده
بده به آنها كه شكيبا و ثابت قدم هستند».
محمّد بن مسلم گويد: امام صادق(عليه السلام) در
تفسير اين آيه فرمود:
«پيش از آمدن قائم(عليه السلام) علامتهايى براى
امتحان مؤمنين خواهد بود».
عرض كردم: آن علامتها چيست؟ فرمود:
«بيمارى هاى گوناگون كه سبب ترس و دلهره است و
بالا رفتن نرخها كه سبب گرسنگى است و كاهش در
اموال و جانها كه قحطى و مرگ و مير فراوان است و
نقص در محصولات كه به نيامدن بالان است. پس در آن
موقع به آن ها كه در عقيده به ما ثابت مى مانند
مژده بده».
آن گاه فرمود:
«اى محمّد! اين تأويل آيه است، و هيچ كس جز آن ها
كه راسخ در علم اند، تأويل آن را نمى داند، و
مائيم راسخان در علم».( [11] )
2
ـ سوره آل عمران
(أَفَغَير دينِ الله يَبغُونَ وَلَهُ أَسْلَمَ
مَنْ فِي السَّماواتِ وَالأَرْضِ طَوْعاً وَ
كَرْهاً وَ إلَيه يُرجَعُونَ).( [12] )
«آيا جز دين خدا را مى جويند؟ با آن كه آنچه در
آسمانها و زمين است خواه و ناخواه تسليم او هستند،
و به سوى او بازگردانيده مى شوند».
در
تفسير اين آيه شريفه و جهانى شدن آيين توحيد و
حاكميت آخرين دين خدا بر سرتاسر جهان، روايات چندى
از حضرات معصومين(عليهم السلام) رسيده است كه به
قسمتى از آنها در اينجا تبرّك مى جوئيم:
1
ـ امام باقر(عليه السلام) در مورد ظهور حضرت
قائم(عليه السلام) مى فرمايد:
«هنگامى كه حضرت قائم(عليه السلام) قيام كند، هيچ
آبادى و سرزمينى در روى كره زمين باقى نمى ماند
مگر اين كه نداى «لا إله إلاّ الله و محمّداً رسول
الله» در آنجا بلند شود. و اين همان گفتار خداى
تعالى است كه (وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ في
السّماوَاتِ وَ الأَرْضَ . . .)( [13] ) و حضرت
صاحب الأمر(عليه السلام)«جزيه» را نمى پذيرد
چنان كه رسول الله(صلى الله عليه وآله
وسلم)مى پذيرفت و اين، همان قول خداى تعالى است
كه، با كافران بجنگيد تا هيچ فتنه اى باقى نماند و
دين تماماً از آن خدا باشد ».( [14] )
2
ـ در تفسير همين آيه شريفه از حضرت امام جعفر
صادق(عليه السلام) نقل شده كه فرمود:
«هنگامى كه حضرت قائم مهدى(عليه السلام) قيام كند
هيچ نقطه اى در روى زمين باقى نمى ماند جز اين كه
بانگ «لا اله الا الله و محمّداً رسول الله» در
آنجا بلند شود».( [15] )
3
ـ در مورد همين آيه مباركه در حديثى از امام
كاظم(عليه السلام) در باره حضرت قائم(عليه
السلام)چنين مى خوانيم:
ابن بكَيْر، گويد: از امام كاظم(عليه السلام) در
مورد اين آيه شريفه پرسيدم، حضرت فرمود:
«انزلَتْ فِي القائم(عليه السلام) اِذا خَرَجَ
بِالْيَهُوْدِ وَ النَّصارى وَ الْصّابئين وَ
اْلزَّنادِقَة و أَهْل الرَدَّة وَ الكُفّار، فِى
شَرْقِ الأرْضِ وَ غَرْبِها فَعَرَضَ عَلَيْهِم
الإسلام، فَمَنْ أسْلَمَ طَوْعاً أمَرَهُ
بِالصَّلاةِ و الزَّكاةِ وَ ما يُؤمَرُ بِهِ
الْمُسْلِم وَ يَجِبُ لله عَلَيْه، وَ مَنْ لَمْ
يسلم ضَرَبَ عُنُقَهُ حتّى لا يَبْقى فِى
المَشارِقِ وَ الْمَغارِبِ أحَدُ إِلاّ وَحَّدَ
الله».( [16] )
«اين آيه، در باره حضرت قائم(عليه السلام) نازل
شده است. هنگامى كه ظاهر شود، آيين مقدّس اسلام را
در شرق و غرب جهان، به يهود و نصارى و صائبان و
ملحدان و مرتدان و كافران عرضه مى دارد، هر كس آن
را از روى ميل و رغبت بپذيرد، به نماز و زكات و
ديگر فرائض اسلامى امر مى فرمايد و هر كس امتناع
ورزد، گردنش را مى زند تا در همه شرق و غرب جهان
جز موحّد و يكتا پرست باقى نماند».
پاورقي
[1] ـ سوره بقره، آيه 2 و 3.
[2] ـ سوره بقره، آيه 2 و 3
[3] ـ ينابيع المودّة، ج 3 ص 284، باب 76.
[4] ـ بحار الانوار، ج 51، ص 52، ح 29.
[5] ـ همان، ح 28.
[6] ـ موعود قرآن، ص 10.
[7] ـ سوره بقره، آيه 124.
[8] ـ تفسير نور الثقلين، ج 1، ص 120، ح 338;
الزام النّاصب، ج 1 ص 179; معانى الأخبار، ص 126 ;
ينابيع المودّة، ج 1، ص 290، باب 24.
[9] ـ موعود قرآن، ص 12
[10] ـ سوره بقره، آيه 155.
[11] ـ ينابيع المودّة، ج 3، ص 235، ح 2، باب 71.
[12] ـ سوره آل عمران، آيه 83.
[13] ـ سوره انفال، آيه 39.
[14] ـ المحجّه، ص 50 و تفسير عياشى، ج 2، ص 65.
[15] ـ ينابيع المودّة، ج 3، ص 236 ، باب 71 ـ
تفسير عياشى، ج 1، ص 207، ح 81، تفسير نور
الثقلين، ج 1، ص 362 ، ح 229.
[16] ـ تفسير عياشى، ج 1، ص 207، ح 82 ; المحجه، ص
50، اثبات الهداة، ج 3، ص 549، ح 552 ; تفسير نور
الثقلين، ج 1، ص 362، ح 230.
|